به سايت وكالت خوش آمديد :: نقش خانواده در بزهکار اطفال و نوجوانان
صفحه اصلي درباره ما گالري عكس ارتباط با ما آرشیو حوادث آرشیو مقالات آرشیو اخبار ارسال مقاله  
   English Arabic Chinese (Simplified) French German Russian Spanish

Vekalat.com

error: در حال حاضر هیچ نظر سنجی وجود ندارد .لطفا create one.



 

 

 

 

 

 

  مجلات تخصصي

  نحوه تنظيم دادخواست

  شوراهاي حل اختلاف

  نشاني كلانتريها

  نشاني دادسراها

 

  نشاني محاكم دادگستري

  دفاتر ازدواج و طلاق

  دفاتر اسناد رسمي
پنج‌شنبه - ۱۰ بهمن ۱۳۹۲ نقش خانواده در بزهکار اطفال و نوجوانان
نويسنده : سجاد جودکی
به نام خدا
خانوده كوچكترین واحد اجتماعی است كه بوسیله ازدواج زن و مرد تشكیل می شود و با تولد فرزندان تكامل می‌یابد.
اهمیت زندگی خانوادگی برای كودكان به مراتب از افراد بالغ بیشتر است. چراكه در اینجا است كه كودك اولین تجربیات خود را در زیستن با دیگران می آموزد. در محیط خانواده است كه پایه رشد و فعالیت های آینده كودك گذاشته می شود.
اینكه در روابط ما با سایرین عشق و محبت حكمفرما است یا خصومت و نفرت، تا حد بسیار زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.
اصولا كلیه رفتارهای دوران نوجوانی، جوانی و بالاتر، چه اجتماعی باشد ویا ضد اجتماعی، در نتیجه تجربیات گذشته به وجود می آید و با توجه به این تجربیات است كه می توان این حالات و رفتارها را توجیه كرد.
امّا اینكه فرزندان چگونه پرورش یابند تا به این تناسل بقا ادامه دهند و صحت و سلامت جامعه را تأمین نمایند، خود زائیده ی تفكر، تلاش و روشهای تربیتی خانواده است.
پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) در تاكید بر اهمیت دوره های مختلف رشد و تحول شخصیت فرزندان، به ویژه هفت سال اول زندگی، فرموده اند: فرزند در هفت سال اول زندگی "محبت پذیر است"، در هفت سال دوم "آموزش پذیر است" و در هفت سال سوم حیات خود " مشورت پذیر است".
ویژگی های زیستی و روانی- اجتماعی كودكان در سالهای اولیه رشد (هفت سال اول حیات) بگونه ای است كه بیشترین تعلق خاطر را به پدر و مادر دارند و میخواهند همواره همه وجود پدرو مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همین رو زیباترین و موثرترین روش پرورش فرزند در این دوران، حاكمیت مهر و محبت وسیطره عاطفی كودك بر پیكره شخصیت پدر و مادر است.
بنابراین محرومیت های عاطفی، تنبیه، اعمال رفتارهای خشونت آمیز با كودك و تحمیل آزردگی ها وناكامی های مكرر بر احساس فرزندی با شاكله محبت پذیر، میتواند آسیب های اجتماعی همراه داشته باشد.
گزل، پدر روانشناسی كودك میگوید: شخصیت كودك در پنج، شش سالگی نسخه كوچكی از جوانی است كه بعدا خواهد شد.
كودكانی كه از مهر و محبت پدری و مادری محروم مانده و عموما در عین برخورداری از نعمت پدر و مادر، دچار بد سرپرستی شده اند و به گونه ای كه انتظار میرود از تعامل عاطفی خوشایند و دوست داشتنی با والدین بهره مند نمیشوند، با دنیایی از نگرانی و ناكامی، بی انگیزه و شكننده وارد مدرسه میشوند.
بزهكاری در كودكان و نوجوانان هرچند می تواند به عوامل بسیار، ازجمله مشكلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و غیر وابسته باشد. امّا در گام نخست این خانواده است كه كودك را به مسیر صحیح هدایت می كند یا بستر گناه و جرم و انحراف را برای او مهیا می سازد.
انسان به دلیل ویژگی اجتماعی بودن خود از بدو تولد تحت تأثیر افكار، عقائد و رفتار اطرافیان قرار می گیردو بعدها به تقلید از این رفتارها و گفتارها الگوهایی را كه به نحوی در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاری خود قرار خواهد داد.
كودكان و نوجوانان بزهكار معمولاً دارای والدین بسیار خشن و سخت گیر یا بسیار بی تفاوت و بی توجهی هستند عدم توجه و اهمیّت به نیازها و خواسته های جسمی و روحی كودك، ذهن و فكر او را مغشوش كرده و دچار ناآرامی و التهاب می نمایند.
از طرفی خشونت ها، سرزنش و سركوفت های بی مورد، بی لیاقتی، سرخوردگی و در نهایت اضطراب دائمی را به ناخودآگاه فرد انتقال می دهد. در چنین وضعیتی كودك كه جایگاه مشخصی برای خود در خانواده نمی یابد كم كم از حالت عادی خارج شده و به اعمالی روی می آورد تا شاید از این طریق توجه دیگران را به خود معطوف دارد.
تربیت كودكان در روزگاران پیشین امری سهل و ساده و طبیعی بوده است ولی در عصر ما به گونهای فوق العاده دشوار تجلی كرده است. در جوامعی كه به مكتب نرفته و یا خط ننوشته بودند و هر پدر و مادر بر حسب اصول ساده و هم آهنگ تربیت میشدند كه والدین نیز بدان سان تربیت شده بودند. به این ترتیب شخصیت كودك تحت تأثیر تربیت منظم و متجانس والدین و افراد خانواده و اطرافیان بدون تلاش فوق العادهای به خود شكل می گرفت و از هر گونه تعارضی مصون بوده است.
اما این امر در جامعه كنونی غیر ممكن است زیرا كسانیكه عهده دار تربیت كودكان هستند اغلب خودشان كاملاً منطقی نیستند به این معنی كه مجموعه ای از تناقضات هستند: پدر با مادر ناسازگار است.این یكی آن دیگری را قبول ندارد و هر یك با اجداد مربیان و با دیگران دچار تعارض و كشمكش هستند، گویی زندگی عصر ما صحنه جنگ و ستیز همه با همه و هر كس با خودش است. پدر و مادر كنونی هر یك برای اینكه بیش از دیگری در دل كودك راه یابد و مقام نخست را به خود اختصاص دهد احتمالاً بیش از پیش دچار تعارض میشوند.
در چنین وضعی محال است كه اولیای امور بتوانند بدون تناقض در تربیت صحیح كودك توفیق یابند همچنین برای هر یك از والدین محال است كه با خودش در كشمكش و جدال نباشد تناقض گویی نكند، زیرا رفتار هیچیك نمی تواند متكی بر یك فرهنگ متجانس باشد تا او را در صراطی مستقیم و غیر قابل تغییر حفظ كند. این تناقض گوییها و تضادها بیگمان خالی از تأثیر ناروا و انعكاس نامطلوب در فرزندان نخواهد بود. نخست آنرا به عدم اطاعت از والدین سوق میدهد زیرا كودك در برابر تناقض گویی پدر و مادر بلاتكلیف می ماند و نمی تواند تضمینی عاقلانه اتخاذ كند.
ناگریز ترجیح می دهد از او امر و نواهی آنها سرپیچی كند به این ترتیب نه فقط از میزان اطلاعت فرزندان از والدین كاسته می شود و خللی در انضباط كودكان راه مییابد بلكه به رابطه والدین نسبت به فرزندان لطمه شدید وارد میشود. به علاوه اطاعت فرزندان و اقتدار والدین تا حدود وسیعی به اعتبار و شان این دو بستگی دارد و در عین حال تابع وضع و موقع اجتماعی والدین و هماهنگی انتظارات و توقعاتی است كه از فرزند خود دارند.
فقر و بیچارگی، ظواهر مادی، میل به هم چشمی، روحیه سبقت جویی، درجه توفیق و كامیابی، وضع اجتماعی والدین در مقایسه با اشخاص دیگری كه كودك آنها را میشناسد از جمله تعارضها و تناقضات و تضادهای اجتماعی است كه میتواند اعتبار و شان والدین را در نظر كودك خوار و خفیف سازد.
رفتار والدین كه باید سر مشقی برای كودكان باشد تحت تأثیر عوامل یاد شده بالنسبه بی اثر میماند. تعارض بین اعضای خانواده به وحدت و یگانگی آن لطمه میزند. شدت تعارض موجب بروز نفاق و پرخاشگری و ستیزه جویی و سرانجام انحلال و زوال خانواده میگردد.
كانون خانواده كه بر اثر تعارض و نفاق و جدال بین پدر و مادر آشفته است آثاری در روان كودك میگذارد كه چندین سال بعد به صورت عصیان جوانی و سركشی از مقررات اجتماعی بروز میكند. وجدان اخلاقی هر كس مرهون طرز زندگی شخص در كودكی و رفتار پدر و مادر و برادران و خواهران و سایر اطرافیان در آن دوران است اگر این الگوی رفتار، سالم و متحد و روشن باشد، كودك مكانیسم یكسان سازی را به راحتی عینیت میدهد و در زندگی دچار تزلزل و اضطراب و تردید و دلهره نخواهد بود.
بررسی تبهكاری كودكان ثابت كرده است كه نفاق و ستیزه جویی میان پدر و مادر در بروز آن نقش عمده ای داشته است نه فقط ستیزه جویی و نفاق و رفتار خشونت آمیز مفاسد خطرناك برای كودك و جامعه به بار می آورد بلكه خونسردی و سكوت دایمی والدین و كانون سرد و بی فروغ و خالی از محبت و مهر و نوازش آنان نیز پیامد شومی در برخواهد داشت. بسیاری از مجرمین خطرناك و سنگدل و مجرمان به عادت كسانی هستند كه در كودكی از نوازش مادری و محبت پدری محروم مانده و از این محرومیت رنج برده اند.
تعارض زوجین مستقیماً یا غیر مستقیم منجر به بزهكاری میشود. فردی كه تحت تأثیر چنین تعارضی قرار گیرد به سوی جرایم گوناگون سوق داده میشود. شوهری كه با همسرش توافق نداشته باشد كانون خانوادگی را مركزی برای تحریك اعصاب تشخیص میدهد، ترجیح می دهد كه از آنجا رو برتابد و به محیط آرامتر و مطبوعی رو آورد كه از نظر جرم زایی، مخاطره آمیزتر است. از خانه به مراكز تفریحات ناسالم و فساد میرود.
كانون نامنظم یا غیر متحد كه در آن توافق والدین حكومت ندارد مولد اختلالها و یا دگرگونیهای نابهنجار تقریباً غیر قابل درمان برای كودكان كم سن است و عواقب شوم آن در بزرگسالی نیز نمایان خواهد بود.
 
 
   
       
نظر شما در مورد این خبر
نام
 
نظر
 
 
  
       
نظر کاربران در مورد این خبر :
سارا
نام :
 
با عرض سلام وخسته نباشید.من با این حرفها موافقم ولی من افرادی را می شناسم که از محبت وتوجه زیاد والدین دردوران زندگی.درنوجوانی افرادی ضداجتماعی وبزهکارشده انددلیلش چه میتواندباشد؟
نظر :