|
|
|
error: در حال حاضر هیچ نظر سنجی وجود ندارد .لطفا create one.
|
|
|
|
علی اکبر داور وزیر عدلیه ای که پس از وزارت طعم محاکمه را چشید---نقل از ماهنامه قضاوت |
|
ميرزا علىاكبرخان داور، بنيانگذار دادگسترى نوين ايران، در سال 1246 در تهران به دنيا آمد. پس از تحصيل در رشته علوم انسانى، به كادر عدليه قديم پيوست و مشاغل مختلفى را عهدهدار شد. وى در 25 سالگى، دادستان تهران شد و در پى آن براى ادامه تحصيلات ،به سوئيس رفت و تا اخذ درجه دكتراى حقوق تحصيل كرد. در همان اول به ايران بازگشت، مدتى وزير معارف شد و در كابينههاى مستوفىالممالك و مخبرالسلطنه به وزارت عدليه منصوب شد. مهمترين خدمت او، ايجاد تحول در ساختار نظام قضايى عدليه بود وى سرانجام در بهمن 1315 درگذشت. داور، پيش از تصدى وزارت، در يكى از روزنامههاى آن زمان مقالهاى با عنوان «اسرار عدليه» به چاپ رساند كه محتواى آن شامل انتقادى بود نسبت به يكى از آراى محاكم وقت. مطلبى كه از نظر مىگذرد، جريان محاكمه اين مقاله است كه در ابتدا عين مقاله نيز به چاپ مىرسد. "
▪ ▪ ▪
اسرار عدليه: بىگفتگو، اين عنوان، توجه خوانندگان را بى اندازه به خود جلب كرده و كشف اسرار قابل توجهى را وعده مىدهد. راستى پس از مختصرى تأمل در آنچه ذيلاً به نظر مىرسد، اهميت اسرارى كه از پس هزارها پرده بر خلاف عادت و انتظار خودنمايى كرده و امروزه به عنوان «اسرار عدليه» تحت نظر عامه گذاشته مىشود، آشكار خواهد شد. من بى تعهد به تفصيل، خود را ناچار مىبينم كه يك محاكمه شايان تأمل و خلاصه هزارها بيانات پرمغز بزرگان اروپ را بدواً ذكر كرده، و پس از آماده ساختن اذهان شخص پرستان ايرانى، يكى از اسرار عدليه را به ايرانيان هواخواه عدالت مكشوف دارم. يك نويسنده فرانسوى تقريباً دريك قرن پيش از اين، كتابى به اسم «اسرار روسيه» نوشته، اخلاق و عادات، ترتيب اداره و وضع حكومت، اساس دولت و سبك قضاوت آن دوره روسيه را در آن شرح مىدهد. نويسنده در ضمن فصل راجع به طرز قضاوت در روسيه، بيانات مفصلى كرده؛ هرج و مرج، فرمانرواى ظالمانه و بى اساس قضاوت روسيه را به براهين حسى و دلايل فلسفى مدلل كرده و در آخر براى تكميل اثبات ادعاى خود، صورت يكى از محاكمات محكمه از محاكم روسيه را به طور استدلال ذكر [نموده] و بنابرنوشته خود ،نمونه از قضاوت روسيه را به ملل متمدنه نشان مىدهد.
مفاد خلاصه عبارت و مضمون حكم، اين است كه روزى در يكى از محلات شهر كامنيك، حاكم نشين يدلى، صاحب منصب جوانى از صاحب منصبان روس، از طبقه اول به كوچه پرت شد.اگرچه خود جوان روس را خطرى نرسيد ولى طورى بر سر دهقان بى چارهاى كه از كوچه عبور مىكرد افتاد كه بدبخت نزديك بود هلاك شود. خانهاى كه كنت بالايان (اسم صاحب منصب است) از آنجا به كوچه افتاده بود، به يكى از تجار متمول ارامنه موسوم به كريستفر كه به تازگى زن جوان فوق العاده با وجهه گرفته بود، تعلق داشت. گرديسك دهقان بدبخت، از كنت بالايان متظلم شده، مطالبه خسارت كرد. پس از تحقيقات مفصل طولانى در محكمه، معلوم شد كريستفر يكى از اطاقهاى عمارت را به كنت مزبور اجاره داده، كنت هم از مادام كريستفر دلربايى كرده و عاقبت روزى، كريستفر عاشق و معشوق رابا هم گيرآورده و سر عشق فاش شد. غيرت و تعصب كريستفر را به قسمى از حالت طبيعى خارج نمود كه مشاراليه بدون يك لحظه تأمل و بى هيچ عاقبت انديشى، دست صاحب منصب را گرفته و از پنجره به طرف كوچه پرتاپ كردو آنچه از اول مسلم بود، اين بود كه گرديسك، حق مطالبه خسارت داشت ولى وجه خسارت را كه بايد بدهد؟ البته معلوم است كه كنت بالايان را نمىتوان مسئول خسارتى كه وارد آورده، قرار داد، چه از روى اختيار كارى نكرده.كريستفر هم به واسطه جسارت كنت از حال طبيعى خارج شده، چگونه مىتوان او را مسئول حركت خود قرار داد. واقعاً مسأله به نظر قانونى خالى از اشكال نيست، ولى قضات محكمه كامنيك با كمال زيركى مدركى براى حكم خود دست و پا كرده، حكمى به اين ترتيب صادر نمودند:
ما «شارل دوروسكى» قاضى كامنيك و معاونت و اعضاى محكمه؛ حكم مىكنيم كه چون ازدواج داخل در امورات مذهبى و اختلافات بين زن و شوهر، بايد به محاكم كنيسه رجوع شود و چون فرمان اعليحضرت امپراطورى «پل اول» صادره در سال 1799، اجازه مىدهد به اينكه هركس حق دارد آنچه از اثاث البيت خود را كه درخانه خود بى فايده مىبيند، از پنجره به داخل كوچه بيندازد ولى اگر قبل از پرتاب آن به كوچه سه مرتبه "خبردار!" نگويد، بيست و پنج منات جريمه خواهد شد و به علاوه، مسئول خسارت وارده بر هر كسى است كه از اين بى احتياطى او دچار ضرر و خسارت شده باشد، و چون كنت پلاتون الگزيوويچ بالايان، مسلماً به نظر نيكلاكريستفر، مانند مبل بى فايده بود و به اين ملاحظه حق داشته كه او را از پنجره به كوچه بيندازد ولى مشروط به اينكه سه مرتبه اقلاً قبلاً "خبردار!" گفته باشد و چون مشاراليه نه سه، و نه دو، و بلكه يك مرتبه خبردارنگفته و با فرمان امپراطور مخالفت كرده؛نيكلاكريستفر محكوم است به اداى 25 منات جريمه به خزانه دولت و دو هزار منات به گرديسك براى خسارتى كه به مشاراليه وارد آورده و نيز كريستفر محكوم است به اداى مبلغى، مطابق مبلغى كه گرديسك براى محاكمه خرج كرده و كريستفر بايد از اين تاريخ تا هفت روز مبالغ فوق الذكر رابپردازد. در خصوص كنت بالايان و زوجه كريستفر، محكمه حكمى نخواهد داد و كريستفرحق دارد كه در محاكمه كنيسه از زوجه خود تظلم نمايد .
نويسنده بعد ازذكر اين مقاله مىنويسد: آيا همين يك حكم براى مدلل داشتن اوضاع وحشتناك و رفتار ظالمانه و قضاوت و حكومت بىآسايش روسيه، كافى نيست؟ صفحات تاريخ و نويسندگان قانون پرستان بزرگ اروپ جواب مىدهند: بلى، كافى است. واقعاً محكوم كردن كريستفر در صورتى كه گرديسك از كنت بالايان تظلم مىنمود و مدرك خنده آور حكم، بكلى با قوانين امروز ممالك متمدنه منافى، و راستى نمونه دوره توحش است. من هم آنوقت كه اسرار روسيه، نمونه قضاوت، سئوال نويسنده و عقيده محررين بزرگ اروپ را درباره ملتى كه وضع محاكمهاش اين طور باشد، مىخواندم؛ ترسيدم كه روزى قلم يك نويسنده اروپايى همچه مثالى از قضاوت ايرانى بدست آورده و در خاتمه نوشته جات خود، يك چنان سئوالى نموده و از هزارها قلم، جواب بشنود:«بلى، كافى است!» و از همان اوقات كه همچه پيش آمدى هم داشتم، كندوكاوى در حال حكام، تفتيش در احكام قضا، و بالاخره در صورت بروز خطاكارى، عيبگويى و تقدم گرفتن در كرتيك بر نويسندگان خارجى را تنها وسيله اصلاح و حفظ اعتبارات ملكىو قانونى مىدانستم. بنابراين عقيده، از مدتها به اين طرف دورادور غالب احكام ديوان عدالت ايران را تحت نظر تدقيق و تفتيش درآورده و خدمت بموقع را مترصد بودم، تاآنكه محاكمه در شعبه اول محاكم جزائيه ختم، و حكم آن با يك مشابهت كاملى به حكم محاكمه كامينك، بتازگى صادر شد،توجه مرا بى اندازه جلب و پس از تحقيق، وادار كرد كه خلاصه محاكمه و حكم شايسته تعجب را تحت عنوان «اسرار عدليه» گوشزد طرفداران عدالت كرده، براى پيشگيرى از اعتراضات مردمان آتيه دنيا، محض كشف حقيقت، به نام «حريت مطبوعات» و با يك اطمينان كامل بر حقانيت اعتراض خود، شرح ذيل را در پيش چشم انصاف دنيابگذاريم:
يكى از اعضاى يكى از محاكم حقوقيه عدليه، چندى قبل پس از اثبات أخذ رشوه به مختصرترين درجه مجازات، يعنى انفصال از شغل خود، مجازات شده. پس از مدتى، معلوم نيست كدام چاره جوى با تدبير يا كدام راهنماى حقوقى به بيچاره راهنمايى كرده كه خود را يكى ازمحاكم عدليه از تهمت پاك نمايد كه بدبخت از سيدى كه در محكمه به صورت بلند گفته بود:«حال كه كارم درست نشد، پس چرا ديگر پول بدهم؟ پولى كه گرفته[اى] بده!». به اين مضمون، متظلم شده كه فلان سيد يك تومان از من طلب سختى داشت. مطالبه توقع او در محكمه اسباب سوءظن مبادى امور آن زمان شده و با جرم أخذ رشوه، مرا از عدليه خارج كردند. لهذا سيد، هتك شرف مراكرده و مرا متهم داشته. سيد، مشاراليه را احضار ولى از مذاكره كه اگر الزام شود در يك محكمه خواهم گفت. حكمى از محكمه صادر شد كه مفاد آن اين است:« كه چون سيد اظهار داشت يك تومانى كه من مطالبه كردم، طلب شخصى بوده و ربطى به عالم رشوه نداشته، لهذا عارض بىتقصير است.» آيا شباهت تامه اين حكم را با حكم كامينك، مىتوان انكار كرد؟ آيا اين قسم محاكمه و چنين حكمى، اسباب بعضى تصورات يأس آور نخواهد شد؟ آقاى رئيس محكمه، مسئول حفظ حقوق مظلومين ايرانى آيا اين تظلم صورت عقلى و قانونى داشت؟ آيا سيدى كه به اقرار عارض، مطالبه طلب خود را كرده و به قول خود او، مبادى امور نسبت به او ظنين شدهاند، هتك شرف از حضور رشوه گير محكمه نموده؟ شما از كدام تحقيق، اظهار سيدرابنا به التماس يا تضرع متهم ندانستهايد؟ شما از روى چه مأخذ، حكم كرديد كه فلان، دامان پاكش از لوث رشوه، منزه است؟
اگر مبادى امور،تهمت به كسى زدهاند، سيد را چرا به اسم اينكه تهمت به فلان زده و هتك شرف كرده، به محكمه جلب كرد؟ اگر فلان در ادعاى خود ذيحق شد، پس چرا سيد مدعىالعليه، محكوم نشده؟ آيا سراسر اين حكم و اين محكمه، از اسرار عدليه نيست؟! من حاضرم با رئيس شعبه اول جزا اگر بخواهد محاكمه كرده و حقانيت خود را در اعتراضى كه كرده، مدلل دارم. ولى همه مىدانند كه اگر معزى اليه از من تظلم نكرده و ادعاى شرفى ننمايد، به من ايرادى وارد نيست. ايران نو[ى] ما، اين مقاله را به نام «حريت مطبوعات» درج نموده، و اميدواريم كه رئيس شعبه اول محكمه جزا، به نام قانون و عدالتطلبى كه ما از ايشان مشاهده نمودهايم، در صدد اقدامات لازم بر خواهند آمد.
محاكمه ميرزا على اكبرخان و معاون حضرت: مقالهاى كه در نمره (131)، تحت عنوان «اسرار عدليه» در صفحه چهارم درج شده بود، چون راجع بود به رئيس شعبه اول جزاى عدليه و توهين يكى از اعضاى عدليه؛ توهين هيأت را ملازم است، منصور السلطنه، مدعى العموم از طرف هيأت اعضاى عدليه در جزاى استيناف، دعوى شرف مىكند. ضمناً، خود معاون حضرت هم عريضه داده و مدعى هتك شرف مىشود. چون اولين محاكمه است كه پايه آن بر روى قانون گذارده شده، عين دوسيه آنها را درج مىنمايد:
محكمه: چون عريضه جناب مدعى العموم، خيلى مختصرومجملاست، جناب معظمله شرح دعواى خودرابرآقاى ميرزاعلى اكبرخان مفصلاً بيان فرمايند .
مدعى العموم: درنمره (131) روزنامه ايران نو، مورخ نمره صفر، مقالهاى تحت عنوان «اسرار عدليه» نوشته شده است. اگرچه در تمام اين مقاله، طرف خطاب و طعن رئيس شعبه اول جزاست، ولى چون تمام اعضاى يك هيأت، حكم خود آن هيأت را دارد و در مقام رسميت، به هر يك از آنها توهين واقع شود، مثل اين است كه به خود آن هيأت وارد شده است؛ لهذا نوشته جات مقاله مزبور، به هيأت عدليه هم برمىخورد و از آنجايى كه مدير مسؤل روزنامه كه بايد مسؤل مندرجات آن باشد، به محكمه جزا اظهار داشته مديران ايران نو را جلب نموده؛ مدير مزبور براى اثبات برائت ذمه خود، لايحهاى كه به مهر جناب ميرزاعلىاكبرخان است، ارائه دادند كه عيناً حاضر است و چون طرف محكمه بود، بايستى تحقيقات و محاكمه در محكمه بالاتر به عمل آيد. بنابراين، به موجب مراسلهاى كه به محكمه استيناف نوشته شده است، تحقيقات و محاكمه را از آن محكمه محترمه خواستار است .
محكمه به جناب ميرزا على اكبر خان :
اسم و لقب و كار و شغل خود را بفرماييد:
ج- اسم من على اكبر، شغل عضويت شعبه ثالث جزا، بدبختانه لقب ندارم.
س- مقاله مزبور كه در اظهارات جناب مدعىالعموم، تشخيص شده است شما نوشتهايد و به اداره ايراننو فرستاده و درج او راخواستار شدهايد، يانه ؟
ج- بلى، بنده مقاله كه تحت عنوان «اسرار عدليه» در روزنامه ايران نونوشته شده رانوشته و خود به اداره برده و خواهش درج او راكردهام .
محكمه: اظهارات و اعتراضات موجه از طرف مدعى العموم را شنيديد، هرگاه بيانى در مقابل اظهاراتمذكور داريد، بفرماييد.
ج- من آن وقت كه با قلم حق نويسى خود به عالم انصاف اين خدمت را كردم، يقين داشتم كه در عالمعدالت به يك ديكتاتور، يعنى يك فرمانرواى خودرأى حمله كردم. ولى مع التأسف، مىبينم كه در مقابل اين خدمت خالص من، مدعى العموم از طرف عموم بر من اعتراض مىفرمايند. نمىدانم جناب مدعى العموم همچو خيال مىكنند كه اگر اعتراضات من بجا و من درنوشته خود ذيحق مىباشم، جناب ايشان بايستى مرا به محكمه جلب و به عنوان اينكه اين مقاله به عدليه برخورده، يك نفر هواخواه حقيقى عدالت را طرف اعتراضات خود قرار دهند. لازم مىبينم كه از جناب مدعى العموم سؤال كنم آيا در صورتى كه در اعتراضاتى كه نوشتهام ذيحق باشم باز هم ايشان مىتوانند بنده را مدعىعليه عمومى قرار دهند يا خير؟
جواب مدعى العموم: اين مقاله براى اين نكته مىتواند اسباب توهين عدليه شود، كه اسباب توهين يكى ازاعضاى آن باشد! مسلم است، در صورتى كه صحت مندرجات مقاليه ايران نو در حضور محكمه ثابت بشود، به هيچ وجه نسبت به عدليه توهين نخواهد بود و بلكه چنانچه خودشان گفتند، خدمتى است كه به عالم عدالت كرده مىشود. ولى درصورتى كه نتوانند از عهده اثبات برآيند، يقيناً نه فقط تهمت به شخص رئيس شعبه اول جزا، بلكه اسباب توهين كليه عدليه محسوب شده و بنده در ادعاى خود باقى خواهم بود .
داور: اگر نمىتوانستم آنچه مىنويسم اثبات كنم، نه اقدام به همچون امرى مىكردم و نه اسم آن را خدمتگذارى به عدالت مىگذاردم! البته مسلم است كه صحت اعتراضات خود را مدلل خواهم كرد، ولى قبلاً از جناب مدعى العموم سؤال مىكنم كه جناب ايشان از كيفيت محاكمه كه طرف اعتراض قلمى من واقع شده و از ترتيب صدور حكم و وضع دوسيه و سابقه اين امر، اطلاع دارند يا خير؟
جواب مدعى العموم: به اندازهاى از سابقه اين كار مطلع هستم و تفضيل آن به همين اندازه كه مىتوانم [بگويم]، اين است كه چند ماه قبل ركن الوزاره يكى از اجزاى عدليه، به عنوان اينكه از يك نفر سيدى يك تومان رشوه گرفته است، از شغل خود منفصل شد. دراين اواخر، ركن الوزاره به محكمه جزا عرض حال تقديم نموده و استدعا كرد كه در اين باب رسيدگى نمايند، به علت اينكه مشاراليه ادعا مىنموده كه موجه مزبور را از شخص سيد طلبكار بودم، مطالبه كردم و دريافت داشتم. شعبه اول جزا دراين باب رسيدگى نموده و حكم داده است مشعر بر اينكه، ادعاى ركن الوزاره صحيح بوده و آن يك تومان را به عنوان رشوه نگرفته بوده است. بنابراين، از تهمت رشوه گيرى مبرا مىباشد. حتى خود ركن الوزاره شرحى در اين باب به من نوشته و آن حكم را با شرحى كه خود من به مقام وزارت نوشتهام خدمت وزير فرستاد كه او را مجدداً در سرشغلى بگمارد. ولى از ترتيب دوسيه اين كار كاملاً مسبوق نيستم و تصور مىكنم كه سابقاً بنا به عده اشتغال و مسئوليتى كه در هر اداره و خصوصاً در محاكم عدليه بايد باشد، هر حكم كه در محكمه صادر مىشود، مىبايد صحيح باشد. شما كه مدعى عدم صحت آن هستيد، بايد اعتراضات خودتان را ثابت كنيد. خوب است هيأت محكمه آن دوسيه را بخواهند و خودشان هم اطلاع كامل از سابقه اين امر داشته باشند.
محكمه: دوسيه حاضر است. اينك حضوراً قرائت مىشود. هرگاه جناب ميرزا على اكبر خان بتواننداعتراضات خود را ثابت و مدلل دارند .
داور : شرح دوسيه گمان مىكنم بىترديد بر همه واضح و آشكار كند كه اعتراضات من تا چهاندازه بجا و بموقع بوده، ولى براى اينكه مطلب را بخوبى توضيح كرده باشم، اعتراضات قانونى خود راخواهم گفت و با دليل صحيحه، صحت دلايل خود را اثبات خواهم ساخت.
اما به فرض اينكه من اثبات كردم كه اين حكم خطا و برخلاف قانون بوده، ديوان عدالت با يك چنين حاكمى كه شايد از ترس محكوميت، از من تظلم نكرده و خود را كنار گرفته چه خواهد كرد؛ البته پس از جواب اين سئوال، حقانيت اعتراضات خود را اثبات خواهم كرد .
محكمه: البته پس از ثبوت اعتراضات و محكوميت حاكم، حكم مذكور به ترتيبى كه قانون معين مىنمايد،بر طبق نظامات عدلّيه دولت عليه ايران، رفتار و معمول خواهند شد. اين محاكمه در موضوع مستخدمين وزارت عدليه اول محاكمه نيست.پس اگر چه فعلاً قانون مدونى نداريم، ولى به نظامات معمول به عدليه، سرمشق اعمال اولياى امور خواهد شد.
داور: اول عرض مىكنم كه چون بيم محكوميت، حاكم اين حكم رااز حضور در محكمه و تظلماز من ممنوع داشته و طرف من دراينجا جناب مدعى العموم هستند؛ در صورت اثبات، محكمه نمىتواند حاكم حكم غلط را محكوم نمايد و گمان مىكنم بعد از مزاحمت من و اثبات آنچه نوشتهام، عاقبت مسأله به اين ختم شود كه جناب مدعىالعموم در اعتراض خود، ذيحق نبودهاند و ناچار كه عرض كنم كه وظيفه قانونى جناب مدعىالعموم دراينجا اين باشد كه در صورت اثبات آنچه نوشته شده، حاكم اين حكم را به محكمه جلب، و خطاى او را به جزاى قانونى مجازات دهند. اگر جناب مدعى العموم اين وظيفه خود را مقدس خواهند شمرد و اگر جناب ايشان به تكليف قانونى خود رفتار خواهند كرد، حق دارند كه بدواً با من محاكمه نمايند. بلى، اگر بخواهند اين مسأله را مسكوت، عنه گذارده و به وظيفه خود رفتار نكنند، نمىتوانند به اسم قانون با من طرفيت پيدا كنند.
مدعى العموم: البته در صورتى كه براى ميرزاعلى اكبرخان اعتراضات خودشان را ثابت نمودند، محض حفظ حقوق عمومى عدليه و حقوق شخصى خود ايشان، حاكمِ اين حكم به محكمه عدليه جلب خواهد شد؛ولى خوب است كه محض حقوق همين حاكم، خود او در موقع محاكمه حضور داشته باشد تا اگر ردّى براى اعتراضات جناب ميرزا على اكبر خان دارد اقامه نمايد، والّا محاكمه صورت محاكمه غيابى را خواهد داشت .
داور: اگر محكمه بيان جناب مدعى العمومى را مىپذيرند، من هم آنوقت كه حاكم اين حكم با يك صورت رسمى و قانونى در محكمه حاضر شد، جواب اعتراضات جناب مدعى العموم را خواهم گفت .
محكمه: نظامات عدليه، ترتيبات مذكور را معين مىنمايد.ظاهراً اظهارات جناب ميرزا على اكبر خان مبنىبر احتياط و اطمينان خاطرايشان است.
و اما بعد....
پس از گذشت چند جلسه محاكمه كه در اثبات حكم ركن الوزاره قرار داشت، چاپ ادامه مذاكرات محاكمه متوقف شد واخبار ذيل در اين خصوص منتشر شد:
از قرارى كه شنيدهايم، آقاى ميرزا على اكبرخان، دبير محترم روزنامه شرق كه معاون شعبه ثالث جزاى عدليه بود و چند روز قبل، با جناب معاون حضرت رئيس شعبه اول محكمه جزا در موضوع مقاله «اسرار عدليه» در جزاى استيناف محاكمه مىنمود كه صورت محاكمه ايشان را به موجب اهميتى كه داراست، متدرجاً درج مىنموديم، به علت نامعلومى از عهده خود استعفا نموده است و از قرار اخبار اخيره، دوباره در مسند خود قرار گرفته است.
عصر روز سه شنبه، 3 (ربيع الاول) در محكمه جزاى استيناف كه سابقاً محاكمه آقاى معاون حضرت رئيس شعبه اول جزا با جناب مدعى العموم و آقاى ميرزا على اكبر خان، معاون شعبه ثالث جزاى عدليه درخصوص مقاله «اسرار عدليه» مطرح بود، براى تكميل موجبات تحقيق با حضور جناب مدعى العموم و آقا ميرزااحمدخان عضو سابق جزا و آقاى ميرزا جوادخان عضو آن شعبه و متداعيين محاكمه تا دوساعت از شب گذشته ثانياً منعقد بود و ميرزا احمد خان و ميرزا جوادخان را با جناب معاون حضرت در خصوص تصديق نامهاى كه به ركن الوزاره داده شده مواجهه داده و لازمه تدقيقات به عمل آمد؛ تا بر وفق نظام جاريه عدليه، پس از احاطه بر حقايق از روى كمال صحت و عدالت، محاكمه ختم شده را اختتام بخشيده و حكم عادلانه صادر گردد. روز چهارشنبه 4 (ربيع الاول) شعبه ثانى استيناف، رأى خود را در موضوع محاكمه مدعى العموم با آقا ميرزا علىاكبرخان، اين قسم داد كه چون دعواى عمومى فرعِ بر دعوى شخصى آقاى معاون حضرت است بر آقا ميرزا علىاكبرخان، و رئيس شعبه اول جزا شخصاً در محاكمه حاضر شده و نتوانست ادعاى هتك شرفى كه كرده اثبات، و اعتراضات نويسنده «اسرار عدليه» را رد نمايد. لهذا، محكمه صحت اعتراضات ميرزا علىاكبرخان را تصديق، و معاون حضرت را در ادعاى خود ذيحق نمىداند و به همين ملاحظه، ادعاى شما نيز بر معزى اليه متوجه نمىشود. پس از اين راى در همان تاريخ، يعنى 1328 هجرى قمرى، داور به دلايل نا معلومى از سمت خود در عدليه استعفا مىكند كه دلايل اين استعفا را در نامهاى به وزير عدليه چنين مىنويسد :
داور
مقام منيع وزارت عدليه
سؤال حضرت وزارت پناهى در خصوص علت استعفا، اجازه مىدهد كه علت استعفاى خود را صريحاً به آن مقام منيع عرضه داشته و بگويم: آن روزى كه خدمت در وزارت عدليه را اختيار كردم ، به شهادت وجدانم مىتوانم عرض كنم كه اولين نقطه نظرم خدمت به عالم عدالت بود. با همين نيت پاك، نزديك به شش ماه در ديوان عدالت عظمى مشغول خدمتگزارى بوده وبى اندازه از اين حسن انتخاب شغل خود، خوشوقت بودم. ولى افسوس كه يك اقدام عدالت خواهانه، هفتمين ماه خدمتگزارى مرا، ماه تاريكى يا دوره نااميدى ساخته؛ مقاله «اسرار عدليه» كه تنها علت انشاى آن، كشف حقيقت بود، يك حقيقت يأس آورنده براى من كشف كرد. بنده تا آن روز نمىتوانستم تصور كنم كه حضرت وزارت پناهى، از يك نفر حاكم خطا كار عدليه حمايت خواهيد فرمود! ولى با منتهاى تأسف، عرض مىكنم كه كشف همين حقيقت مخفى، دنياى اميد مرا با پرهاى يأس تاريك كرد. گر چه، فرمايشات حضرت وزارت پناهى، در همان روزى كه به اسم نظام ادارى بنده را طرف تغّير قرار داده بوديد، منع از محاكمه نمىكرد؛ اما امرى كه در خصوص اختيار بين دبيرى شرق و عضويت عدليه، صورتى كه هيچ يك از قوانين موضوعه ما چنين امرى نكرده، از مقام وزارت رسيد، يك اندازه از افق تيره خبر مىداد!!! همان افق تيره، بنده را به تقديم يك استعفاى اجبارى كه پذيرفته نشد مجبور، و عاقبت ارجاع خاتمه همين محاكمه جزائى علنى به محكمه ادارى، يك درجه يأس بنده را بيشتر كرد!!!
اين پيش آمدى كه شايد هيچ تصور نمىشد از تسامح اداره مدعى العمومى و پس گرفتن مدعى العموم، در اولين روز مراجعت حضرت وزارت پناهى، درخواست مجازاتى را كه در ايام استعفاى حضرت وزارت پناهى به استيناف فرستاده بود، تاريكتر، و بيشتر بنده را مأيوس كرد. در اينجا يقين دارم كه حضرت وزارت پناهى، خود انصاف خواهيد داد كه توقيف حكم راجع به محاكمه [و ارجاع آن] به آرتيكل شعبه اول جزا، چقدر يك عدالت پرست افسرده را از پيشرفت احكام عدالت مأيوس خواهد كرد. اين بود كه رسيدن به مقصودى كه در اولين روز قبول اين خدمت در نظر گرفته و بدواً هم عرض كردن از راه خدمت در وزارت عدليه بى اندازه مشكل ديده، و همچنين براى اينكه يك قسمت از وقت حضرت وزارت پناهى را كه بايد صرف بسط دايره عدل شود، گرفتار خيال مدافعه از رئيس شعبه اول جزا نكرده باشم، از خدمت در عدليه استعفا داده و نخواسته مانع اصلاح امور شوم. براى استحضار و اطمينان خاطر مبارك، خاتمتاً عرض مىكنم كه از خدمت به نوع استعفا نداده و چنين اميدوارم كه هرگز نيز چنين استعفايى ندهم. بلكه تنها تفاوتى كه پيدا شده، تفاوتى طريقى است كه ترك خدمتگزارى به عدالت، نمىشود به آن هم داد. گويا پس از عرض و شرح يك همچو علتى كه علت العللش مىتوان گفت، شرفيابى به حضور مبارك جز گرفتن يك قسمت از اوقات حضرت وزارت پناهى نتيجه نداشته باشد.
علىاكبر
حكم محكمه استيناف جزا: در موضوع ادعاى شرف رئيس شعبه اول محكمه جزا، از ميرزا علىاكبرخان مصنف مقاله «اسرار عدليه» كه در ايران نو چاپ گرديده بود، [رأى]صادر شده و رأى اعضاى محكمه پس از تحقيقات به اتفاق آرا، بر اين شده است كه حكم بدايت را مطابق و نتيجه دوسيه ندانسته و حكم صادره در برائت ذمه ركنالوزاره و اقدام محكمه را، حكماً بر خلاف نظامات معمول به عدليه اعظم مىداند و لذا ادعا و دعوى هتك شرفى كه جناب معاون حضرت بر ميرزا علىاكبرخان اقامه نموده بود، وارد نيست.
حكم محكمه جزائى اداره استيناف: پس از آنكه محكمه، استيناف ادعاى مدعىالعموم و معاون حضرت را كه در موضوع نوشتن مقاله «اسرار عدليه» كه بر جناب ميرزاعلىاكبرخان اقامه نموده بود رد كرد، و تصديق اعتراضات مذكوره در مقاله را نموده، و به تاريخ 15 شهر ربيع الاول 1328 به نمره 293، مراسلهاى از اداره مدعى العموم قريب به اين مضمون رسيد:«چون از آن محكمه محترمه، تعيين تقصير و صدور حكم بر عليه او را خواستار شده و محكمه استيناف اعتراضات ميرزا على اكبر خان را كه در مقاله «اسرار عدليه» نسبت به رئيس اول شعبه جزا نموده بود، تصديق كرد؛ الحال نيز يادآور شود كه در صدور اين حكم، اقدام وافى به عمل آيد». و در محكمه [مضمون فوق ] ارائه شد، روز شنبه، پنج ربيعالثانى در مجلس عمومى محكمه با حضور منصور السلطنه مدعى العموم، پس از ترتيب محاكمه اداره شروع به رسيدگى گرديد. مواد مفصله بر طبق نظامات، پيشنهاد و به اتفاق آرا تصديق شد: 1- حكم صادره از شعبه اول جزا در موضوع تظلم ركن الوزاره از سيد حسين يزدى، مخالف دوسيه است. به علت آنكه، موضوع ادعاى ركن الوزاره اين بوده است كه مبلغ يك تومان به آقا سيد حسين بدهكار بودم. مطالبه مشاراليه سوءظن اولياى امور گشته. حكم بايستى متضمن يكى از اين دو نكته باشد: يا اينكه مطالبه سيد حسين در آن موقع بى موقع نبوده و دعواى ركن الوزاره مردود است، و يا اينكه مطالبه ايشان بى موقع شده و سيد مذكور در اين صورت، بايد محكوم گردد. پس حكمى كه موضوع دعوا را كنار گذارده و با وجود منع محاكمه از طرف مستنطق، ركن الوزاره را از تهمت بر رشوهگيرى برى مىنمايد، هيچ مطابقتى با دوسيه ندارد. 2- بالنسبه با مفاد حكم، محكمه به هيچ وجه اقدام رسمى كه بايد بنمايد، ننموده زيرا كه مفاد حكم تبرئه ركن الوزاره است و سيد غير از عريضه عارضى و توضيحى كه عارض در آن موضوع داد و تصديق سيد حسين يزدى و منع مستنطق محاكمه را چيز ديگرى نيست. بديهى است كه هيچ يك از امور مذكوره مقدمات، نتيجه تبرئه ركن الوزاره نيست؛ زيرا كه تبرئه ركن الوزاره، دانستن مدارك ظّن اولياى امور را محاله اقتضا مىنمايد. 3- صدور حكم مذكور، مبنى بر سهو حاكم نيست. بلكه از روى التفات و عمد حكم به تبرئه ركن الوزاره داده شده است؛ زيرا كه به هيچ وجه نمىتوان ادعا نمود كه قصد حكم دهنده تعيين و استقرار برائت ذمه قاضى متهم نبوده و سهواً اين حكم را داده است، خصوصاً در صورتى كه حاكم را به خطاى خود ملتفت نمايد. 4- بر حسب ميزان متعارفى مفاد حكم معلوم به علم وجدانى مستند به سند رسمى كه در نظر حاكم معتبر باشد نبوده، زيرا از دوسيه اين حكم، به هيچ وجه نمىتوان مستند علم حاكم را بر برائت ركن الوزاره تحصيل نمود. 5- نظريه تحقيقات عصر حاضره بايد در حق اين حاكم خطاكار به مجازاتى اكتفا شود كه محكمه اداره، حق تعيين آن را دارد. به موجب لايحه تنقيح لوايح قوانين مورخه 5 شهر ربيعالاول 1328، مطابق نمره 218 كه در لايحه مذكوره مجازات حكم كننده به حكم مخالف دوسيه را عملاً در مرتبه اول تنزل رتبه تعيين كرده، معاون حضرت محكوم است، كه از مقام رياست شعبه اول جزا، به موجب همين حكم متنزل شود.«1»
1-روزنامه ايران نو، س1، ش190، 17 ربيعالثانى 1328 قمرى، صص 2-3. |
|
|
|